خونه ی ما سر کوچه و خونه پدربزرگم ته کوچس،این کوچه هم طولانیه،زمستون پارسال همه جا یخ بندون بود و ماشین شوهرم روشن نمیشد،منم میخواستم برم خونه پدربزرگم،به من گفت بشین پشت ماشین من هلش میدم تا روشن شه و آموزشهای لازم را بهم داد منم نشستم پشت ماشین هرچی هلش داد من نمیفهمیدم باید چیکار کنم،دوباره واسم توضیح میداد و شروع میکرد به هل دادن،انقد هل داد و منم بلد نبودم چیکارکنم که رسیدم دم خونه پدر بزرگم،از ماشین پیاده شدم و بهش گفتم مرسی که تا اینجا هلم دادی من نمیتونم روشنش کنم زنگ بزن یکی دیگه بیاد و رفتم تو خونه،بیچاره با دماغ مثله تربچه و عصبانی وایساده بود و همیجور به من نگاه میکرد..اونشب واسم شد خاطره،حالا امشب یکیا دیدیم تو کوچه داشتن ماشین هل میدادن شوهرم میگفت میخوای بری بشینی پشتش روشنش کنی🤣🤣🤣🤣
😂😂😂😂 بدجنس
😂😂😂😂😂
خیلی شوهرت صبوره.انقدر بلند خندیدمشوهرم صداموشنید خداخفت نکنه فتنه میندازی تو زندگی مردم خخخخخخ
وااااى😂😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂
کاش حداقل اون همه واست توضیح نمیداد تو اون سرما🤣
😂😂😋 چقدر خوبه بیایم همچین تاپیکهایی همش گل و بلبله. ❤
منم خیلی با شوهرم بهم خوش میگذره.
همینجوری دلم خواست این جمله رو بگم.
گیر ندید. 😁
😂😂😂😂😂😂😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
