ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
خخخ زنداییم تعریف میکرد که اصلا نمیدونسته راجب پری اولین بار تو دسشویی خون میبینه تا میتونه داد میزنه میگه مااااااماااان بااااابااااداره از ک و ن م خون میاد😂😂😂😂😂
فقط خواهرا میدونن چقدر آدم خوشبختی خواهر و برادرش واسش مهمه یعنی حاضره جونشم بده اونا رو خوشبخت ببینه خواهش میکنم واسه اول سلامتی دوم خوشبختی خواهر و برادر منم صلوات بفرستید منم از ته دلم واسه شما دعا میکنم 😘😘😘😘
اومدم خواهرم رو بغل کردم گفتم فکر کنم دارم میمیرم😭😭😭😭😭😭
مگر تا کجا گرسنه ایم؟ 😔 هنگام اذان مغرب جلوی یکی از هیات های عزاداری مستقر در میدان فاطمی صفی بی سابقه و بسیار طولانی برای دریافت غذای مجانی بود که انسان راشگفت زده می کرد. هر شب چنین است. تعداد افراد ایستاده در صف را نشمردم، اما به جد می توانم بگویم که بیش از هزار نفر بودند. آنها نه تنها متکدی و کارتن خواب و مسکین به نظر نمی رسیدند، بلکه مردان و زنانی شیک و آراسته با لباس های تمیز و بعضاً با دماغ های عمل کرده و هیکل هایی ساخته و پرداخته به نیروی دمبل و هالتر و رژیم غذایی و عمل های معجزه گر جسمانی و صورتهای آرایش کرده و خلاصه با ظاهری تأثیرگذار متناسب با #فرهنگ ظاهر پرور موجود بودند و صفی چند صد متری عجیبی تشکیل داده بودند. براستی این صف با آن اعضای منتظرِ مصممِ خستگی ناپذیر مرا شگفت زده نمود، به گونه ای که نمی توانستم باور کنم که مردم در صف ایستاده انسانهایی گرسنه و نیازمندند که شب در خانه بی شام اند. یاد خاطرات چرچیل افتادم که وقتی از او پرسیدند: چگونه [جنوب] ایران را بدون مقاومت اشغال کردی، گفت: از تجربیات آشپز احمد شاه قاجار استفاده کردیم که به ما گفت: اگر مردم ایران را به صرف غذا دعوت کنید، نمی پرسند صاحب خانه ای که غذا می دهد، کیست. اگر به آنها وعده ی غذا بدهید، طالب چیزی دیگر نیستند. وقتی می خواستیم وارد ایران بشویم، به بی بی سی دستور دادیم هر روز در رادیو اعلام کند متفقین می خواهند برای شما کیسه های آرد بیاورند. وقتی ما وارد ایران می شدیم، مردم همه در صف بودند برای گرفتن آرد! نتیجه اینکه این مردم اگر به مال مفت برسند، سیر هم که باشند، باز هم می خورند، یا می برند.
چون قبلش معلم پرورشی در موردش حرف زده بود ومن از مامانم سوال کرده بودم راجبش وقشنگ برام توضیح میداد مامانم هیچ ترسی نداشتم اولین بار که شدم خیلی ریلکس به مامانم گفتم