روزی هزاربار گریه میکنم هزار بار قرص برداشتم خودکشی کنم فقط از مادرم ترس دارم
دوس دارم چاقو تا ته قلبم فشار بدم این چه بخت بدی بود گرفتار شدم چرا بچم مرد
خدا معجزه کرد باردار شدم یهو ازم گرفتش منکه روزی هزاربار گفتم خداروشکر یه هفته کارم گریه اما از روزی که دیدمش عکسش گرفتم دائم نگاه میکنم اشک میریزم نمیتونم صبر نمیده خدا لباس مشکی پوشیدم توقع دارن مردم در بیارم اومدن عیادتم برام شیرینی آوردن فکر کنید....