دلم براش تنگ میشه.
اما ادامه زندگی ب صلاح نیست.
میگفت دیگ متادون رو ترک کردم.
میگفت من وسواس فکری دارم.
رو تو وسواس داشتم با رفتنت همه چی درست شد.
من ب خودم اومدم و فهمیدم اشتباه کردم.و اذیتت نمیکنم میام پیش فامیل و همسایه و کلانتری و دادگاه و محضر تعهد میدم ک من خوب میشم.اگ سر سوزن اذیتت کردم برو،یک ثانیه پیشم نمون.
تمام مدت داشت گریه میکرد.اول زن عموش زنگ زد بعد هم زن پسر عموش بعد هم من.
ته دلم ی طوریه میگم نکنه خوب میشد و من اشتباه کردم.
اما فکر نمیکنم خوب بشه.
حالم خیلی خرابه.چکار کنم خدا
خودت راه درست رو نشونم بده
امروز17روزه قهرم خونه مادرمم
دو تا بچه داریم.