مادر شوهرم خیلی به شغل دختراش که کار بیمارستانی دارن اهمیت میده.هرجا میریم میگه دخترام فلان شغل دارن.یه روز مادر شوهرم سوار ماشین بود و اتفاقا دوستم که مجرده و سنش هم بالا رفته سوار ماشین شد و بحث ازدواج کرد و خندید که اره ما بیمارستانی ها رو هیچکی نمیگیره و کلی خندید و شوخی کرد.البته خودمم کارم بیمارستانیه.اما مادر شوهرم اصلا انتظار این حرف نداشت یعنی انگار روش اب یخ ریختن.حالا دوستمم اصلا خبر نداشت که خواهر شوهرام بیمارستان مشغول کارن و مجردن.اما حقیقتش دلم خنک شد.چون همیشه اینور و اونور کلاسشون میگذاره.