فقط شاید دو سه بار موندم.
شب اولی ک موندم خونشون همه میخاستن بخابن .
شوهرم به مامانش گفت حوله بذار برام . من گفتم بهش وایی چیزی نگو میفهمه.
شوهرمم بدتر کرد گقت دوتا حوله بذار برامون🙊
مادرشوهرمم خندید . منم یعنی از خجالت اب شده بودم هرچی چشمما بالا مینداختم ک شوهرم چیزی نگه ولی میگفت