2737
2739
عنوان

خاطرات شب خوابیدن خونه مادرشوهر نامزدی🤪💍بیاین تعریف کنیم

| مشاهده متن کامل بحث + 113520 بازدید | 245 پست

من خونه مادرشوهرم خیلی کم میرم دوست دارم کمتر برم حرمتا حفظ شه سنگین تر باشم

ولی وقتایی که میرم تو تحریم کاملیم😂😂😂😂

مادرشوهرم که اصن اجازه تنهایی نمیده😠

خواهرشوهرمم تا صبح حواسش بهم هس😐😐😐

آخه خیلی حساسن رو این چیزا

یه شب به بهونه آب خوردن رفتم آشپزخونه نامزدمم آشپزخونه بود کلی همو بوسیدیم دزدکی بود چسبید😂😍

عوضش خونه خودمون خیلی راحتیم مامان بابام به روز فکر میکنن...شبا هم با هم میخوابیم وآی آی😍😍😍😍😍🙊

قشنگ ترین روز زندگیم ۱۴شهریور ۱۴۰۰ شد؛روزی که دخترم،فرشته نازم،شاخه گل ارغوانم،نفسم،دنیا اومد  دخترم پا به دنیا گذاشت و شد همدم مامانش شد دنیای باباش  دوست دارم الینای قشنگم     

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

مامانش خیلی فوضول بود یه بار درو باز کرد اومد تو ما دو تاهم لخت بودیم لا پتو  همینجور اومد نشس ...

یا خدا 😂😂😂😂😂😂

گاهی‌گمان‌نمی‌کنی‌ولی‌خوب‌می‌شود/گاهی‌نمی‌شود‌که‌نمی‌شود‌که‌نمی‌شود/گاهی‌بساط‌عیش‌خودش‌جور‌می‌شود/گاهی‌دگر،‌تهیه‌بدستور‌می‌شود/گه‌جور‌می‌شود‌‌خود‌آن‌بی‌مقدمه/گه‌با‌دو صد‌مقدمه‌ناجور‌می‌شود/گاهی‌هزار‌‌دوره‌دعا‌بی‌اجابت‌است/گاهی‌نگفته‌قرعه‌به‌نام‌تو‌می‌شود.
2731
2738
وا من انقدر خونشون بودم که برادر شوهرام بهم میگفتن چتر (شوخی) خیلی هم راحت بودیم ار همه لحاظ

اخه من زیاد راحت نیستم مادرشوهرم از ایناست که رو من زوم میکنه تا یه ایراد بگیره بدو بدو به شوهرم گزارش بده

من تک عروسم همش میخواد به شوهرم ثابت کنه من به اندازه کافی بهشون احترام نمیزارم یه دونه عروس که بیشتر ندارم اونم که ادم حسابم نمیکنه

بخدا خودمم موندم چه جوری رفتار کنم شوهر بنده خدامم مونده این وسط

هی میره کادو و گل میخره میگه تو ببر بده به مامان بگو خودت خربدی اما بازم اثر نمیکنه


پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت                  بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت

من هر هفته اونجا بودم همسرم التماس میکرد باید بیای بیاااا منم چاره ای نداشتم ازین طرفم بابام مخالف بود ولی اونقدر میومد میگفت تا منو میبرد مادرشوهرمم شب اول که  رفتیم پهلو هم خوابیدیم صبحش اومده بود تشک منو نگاه میکرد که ببینه خون ریخته منم هاج و واج مونده بودم از کارش چون شوهرم فقط بوس و اینا تا ازدواجمم دختر بودم چون خودش ادم فهمیده ای بود هیچوقت پیشنهادشم نداد فقط در حد لمسی بود ولی مادر شوهرم که شش تا هم بچه داره و معلومه خودش هر شب هر شب تو کار بوده هر دفعه به زور بهم میگفت برو حموم منم بدم میومد ولی اصرار میکرد شورت نو خریده بود تو خونه گذاشته بود هر دفعه میذاشت پشت در حموم بردارم بپوشم بعدم موهامو سشوار میزد کلا مادرش کارای عجیبی میکرد یه بارم حالم بهم خورد شب فرداش زنگ زده بود مامانم گفته بود فکر کنم عروسمون ویار داره حالا من مسموم شده بودم شوهرمم باهاش دعوا کرد خیلی خنده دار بود اون دوران

  سه عنصر اصلی افرینش۱ قرمه سبزی ۲ قرمه سبزی ۳ قرمه سبزی  

من وقتهایی ک میرفتم شوهرم آخر شبا خودشو ب خستگی ميزد ک خوابم میاد و نميتونم ببرمت و توراه پشت ماشین خواب میرم،باباشم از خدا خواسته همش ميگفت بمون و بمون میکرد انگار جز افتخاراتشون بشمار میاد،حالا خاهرشوهرم ک عقده باید سر12بیاد خونه

خدایا بابت هدیه ای که دادی شکرت،خودت مواظب هرسه تامون باش
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز