من که هشت سالم بود، یه خونه داشتیم بزرگ و نوساز و یه حیاط خیلی خیلی بزرگ که توش پر از درخت های تنومند گیلاس بود . چهارتا درخت بزرگ بزرگ داشت و بعدش هم بازم باغچه بود تا میرسیدی به آخر حیاط. جلوی باغچه هم یه دنیا جا بود که بازی کنی.
بالکن خونه هم بزرگ بود تابستونا پشه بند میزدیم و میخوابیدیم اونجا. بعد عصرا میرفتیم روی ایوون عصرانه میخوردیم. وای یادش به خیر. من توی اون باغچه کلا زندگی میکردم بالای اون درختا . هنوز بوی صمغ درخت توی دماغمه. ساعتها اونجا بازی میکردم و بالای درخت سیگار دزدی میکشیدیم یادش به خیر