منم مامانش مخاااالف شدید
ب خونم تشنه بود
اخه ۴ ۵ سالی دوست بودیم
و زورش میومد رابطمون خوبه و تواین مدت یبارم با قهر نخابیده بودیم و اونموق دوتا دانشجو بیش نبودیم
زورش داشت پسرش ازاینکه من باعث رشدش شدع بودمو میپرستید
پسرش اون موقع کمن باهاش دوس شدم یسال بعدش فهمیدم سیگار میکشه ترکش دادم و کلا ادم شد رف سربازی رف سرکار
اخر سرم مامانش بازم ناراضی
شوهرمم ب مامانش گف راضی نشی واس همیشع ولت میکنم
تکپسرم هس اونقدم جدی گفته بود کمامانش راصی شد
اصل کاری خود پسرس اگه بخاد درستش میکنه