هركيو دعوت كردم يه بهونه أورده بود نكنه شوهرم پيامارو تو گوشيم ميبينه يهو گفت واس من تولد نگيريا بعد من رفتم تو خودم يهو گفت به جهنم نيان اره كم خوبي كردم وأسشون اخه بعد گفت جشن نگير ٢تفره بگير ٢نفره عشق است بعد يكمي من گريه كردم اخه خيلي ناراحت بود گفت هر طور ميخواي بگير بجهنم كه نيان
حالا چيكار كنم بنظرتون بميرم براش ناراحت خوابيد اينم بگم روز تولد رو فهميد