2737
2739
عنوان

روزنوشت هاي يك زن سي ساله

293 بازدید | 9 پست

كنار همسرم دراز كشيده بودم و به صورتش نگاه مي كردم.به خواب مي رفت. دومين سالگرد ازدواجمان است. دوستش دارم و او نيز مرا. زندگي آرامي داريم. شايد يكي از آرام ترين زندگي هاي اين روزها، البته از پس سالها آشنايي و دوستي و صيقل خوردن. به اين فكر كردم كه آيا دوست دارم دوباره به روزي كه عقد كرديم برگردم، به روز عروسي، به هر روزي از روزهاي ديگر زندگي ام. پاسخ منفي بود. از هيچ انتخابي پشيمان نيستم ولي هيچ روزي هم برايم آنقدر خواستني نبوده كه هوس تكرارش را داشته باشم. روزهايي داشته ام كه از فرط تلخي هرگز منتظر تكرارش نباشم ولي روزهاي بسيار خاطره انگيز... نه، چيزي يادم نمي آيد. چرا همه چيز انقدر معموليست؟ 

"هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر می‌دارم. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود".     نادر ابراهيمي

😐رمانه؟

در جهــان هستـے ،دقیقا همونجـا ڪہ نشستے :یادبگیـر و با اینـ عقیدهـ رشد و تلقے کنـ کـہ *انســــــــان* واقعے باشے ،انسان واقعے بودنـ بہ اینـ معنا نیستــ ڪہ چـادر مشکے سر کنے ،تسبیحـ بگیرے دستتـ و توجامعہ خودتو بہ دیگرانـ اثباتـ کنے ، سحر و شامـ درپیشگاہ الله خمـ و راستـ بشے درصورتے ڪہ معانیشو مورد توجہ قرار ندادے و درڪش براتـ سخت باشہ •••• انسانـ واقعے یعنے :اینقد وجدانـ داشتہ باشے تادلیو نشکنے ، غیبتـ همـ جنستو نکنے ، تهمتـ ناروا نزنے ، قضاوتـ بیجا نکنے ، شبانہ روز زندگیتو بہ دخالتـ درزندگے دیگران نگذرونے ،  زشت روی ، خوشگل روی ،کوتاه و بلندے ، ثروتمند، فقیرے را دیدے بہ تمسخر نگیرے ، دل مظلومیو شاد کنے ،باطنـ و ظاهرتـ یکے باشہ ، کار خیرے میکنے همجا جـــار نزنے ، بخششـ اونمـ بخاطر خدا داشتہ باۺے ، حسدورزے نکنے، بخاطر حرفـ مردمـ زندگے نکنے و....خلاصہ شبـ کہ سرتو میزارے روے بالشتـ راضے باشے ازخودتو وجدانتـ √آره انسانـ واقعے بودنـ یعنے خــدا ازتـ راضے باشہ و خنده رو بہ لباے امامـ زمانمونـ بیارے ❤❤❤

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2731
😐رمانه؟

نه، روزنوشت خودمه. دوست داشتم كسي بخونه.

"هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر می‌دارم. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود".     نادر ابراهيمي

چه بسیار زیبا نوشتین, انگار کلمات, صحبت می نمایند. برایتان در کنار همسرتان آرزوی آرامش دارم

📢📢آقا هستم،کاربرآقاست.آقاهستم.کاربر آقاست پس لطفا در ریپلای کردن دقت کنید, تو به من احترام میگذاری و منم به شما احترام میگذارم،چون میخام یکی مثل تو باشم  تو به من توهین میکنی اما من به شما توهین نمیکنم چون نمیخام یکی مثل تو باشم  اینجا عضو شدیم برای استفاده از تجربه و تفاهم همدیگه, باهم دشمنی که نداریم و به خاطر تو خودمم رو زیر سوال ن خواهم برد. میدونم شاید تند رفتم؛ ولی سرعتم غیرمجاز نبود , هرگز ازت سبقت نگرفتم. اما تو............ اما تو؛  اماتو آنقدر با گذشت بودی که از من هم گذشتی.........
2738
منم بنویسم از زبان یه دختر بیست ساله تو تاپیکت؟

آزادي.

"هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر می‌دارم. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود".     نادر ابراهيمي
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز