واقعا نمیخوام بگم حسودم
حرفم ب شوهرمم نزدم گفتم اینجا بگم...
ولی ادم ناراحت میشه خوب.. حق دارم بشم دیشبی رفتم خونه مادرشوهرم
گف بیا ببین این وسایل عیدی عروسمونه بببین خوبه فردا یعنی عصر امروز ببریم براش
دیدم یه نصف ی گوسفند کلی لباس و میوه وشیرینی و..
ک گف میخوام بدم بیرون مرغ و گوشتو تزینن کنن میوه میدم ی میوه ارا سبد بزنه
گفتم مبارکه
گف توهم بیا گفتم اگه شوهرم از سرکار.. بیاد اکی کنم بریم
شوهرم گفت منم چیزی بدم باباش گف نه نمیخواد ماهم چیزی نمیدیم
بعد... مادرشوهرم گف زشته نه من ۲۰۰میدم ابروی پسرمه
باباش گف خانم مگه کم خریدم نصف گوسفند ومیوه و..شیرینی پسرت رفته خرید لباس کرده براش
همونجا ابجیم شام دعوتمون کرد..شوهرم گف پس ما نمیایم میریم شام خونه ابجیش
گفتم واس من فرق نداره اگر رفتنی بریم..گف نه
الان گف ن میرم نه پولی کادویی میدم
من گفتم خودت میدونی بد نباشه...
بعد اس داد ب داداشش من نمیام ببخشید جای دعوتم
گف باشه منم زورمو بزنم یچی بخرم باقیشو بابابده... بابا ک اصلا هیچی واس ادم نمیده
شوهرم گف الان اونجا بودم کم نزاشته بابا گف نه دست ادمو نمیگیرن
دلم نیومد ب شوهرم بگم واس من چکار کردن هیچیییی هیچیی تو هرچی خریدی واسم اوردی خودت کم یا زیاد اوردی خانوادت اونوقت چرا نمیگفتن ابروی پسرمونه
خلاصه حرفا موند تو دلم
به نظرتون ب شوهرم بگم برم یا کادوم بدم یا نه