بچه ها خیلی حالم بده....چند روزه تمام وجودممممم به لرزه افتاده...قلبم تند میزنه...
تموممممم روزا و لحظه هایی که توی این پنج سال شش سال مادرشوهرم هرکاری کرده چند روزه میاد جلو چشمم..تموم حرفاش...هی تو ذهنم مرور میکنم حواب میدم..
دلم میخواد مقابلم باشه..انقدر داد بزنم...فریاد بزنم..حرفامو بزنم..حتی دلم میخواد چندتا بخوابونم در گوشش..
چی شده
خدا ازشون نگذره، من واگذارش کردم به خدا، خدا خودش سایه اشو از زندگیمون برداره
اومدم بگم الهییییی آمییییییین به همراه مادرشوهر من
چرا منم دقیقا تو همین حالتم فقط طلافیشو سر شوهرم در میارم
یه مدت نبینش
مثل من نشو استارتر....ناراحتی اعصاب و روان گرفتم....خودتو سرگرم کن ب هر طریقی
تف به روش
الان اینجوری میکنی چی میشه؟!
مادر شوهرت خوش و خرم میچرخه تو بااین فکروخیال مریض میشی ام اس میگیری خدای نکرده بعد میشه تو نه یکی دیگ
به خودت رحم کن یا یاد بگیر هر کاری کرد جوابشو بده یا اصلا محلش نده حسابش نکن
مردم دنبال یه راه حلن ک از مشکلاتشون فرار کنن و بهش فکر نکن و از انرژی منفی دور بشن تا آرامش داشته باشن بعد تو نشستی خاطرات بد ۵ سال پیشو مرور میکنی !!!!بیخیال بابا
جواب خانواده شوهرو باید همون لحظه بدی که عقده نشه واسه ادم و هی تو ذهنت جوابشونو بدی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
