من همونيم كه شوهرم كتكم زده بودوگفت صبح ميرم خونه مادرم من صبحش رفتم خونه مادرم قايمكي شوهرم خواب بودرفتم بيمارستان وتشكيل پرونده دادم بعدش شوهرم زنگ زدكه بيامهمون دعوت كردم مهمونام رفتن ميبرمت بازخونه مادرت امامن نيومدم تاصبح شوهرم ١٠بارزنگ زدمن ديگه جواب ندادم يدفعه شوهرم عينه هووحشيااومدخونه مادرم من وبازكتك زدبامادرمم درگيرشدومن وزروكي اوردشب مهمون داره بتظرتون من چكاركنم خيلي ازش ميترسم