سلام الان دارم باگریه تایپ میکنم از بس که ناراحتم😔😔
تازه دختر دارشدم حدود. سه ماهه همه چیاوکی خداروشکر
شوهرم مرد خوبیه
ولی یه مشکلیدارم اژوقتیدخترم دنیا اومده همه زندگیعوض شده اصلا با من حرفتمیزنه ساعت دومیاد خپنه به ساعتی بابجه بازیمیکنه بعدقلیون میذاره میشینه همون قلیونو میکشه دوساعت دستمیندازه توکوشیتا عصر بعدم میره مغازه تاشب بعد میره مغازه ۱۲میاد میشینه یه قلیون درسمیکنه تا سهچهارنصف شباونورم نمیتونه بره مغازه ازبس شبامیشینه
دوتا قالیه جهیزیم داغون شداز بسذغال ریخت بادعوا باهرچسیود نتونستم جلوشو بگیرم
تازه اثباب کشیکردیمدوتا قالیخریدیم دونه ای۶تومن
یه ماهم نیست
هنپزقستشمندادیم
من شبی قهرمردم اومدم اناقخواب گفتم حقنداری بیای ساعت سه خپاستی با من بیا بخوابنخپاستی نیا
الان رفتم بیرون اببخورم. دیدم دسشخورده به قلیون توخپابو بیداری ریخته قالیم سوخته
اینقدرگریهکردم
شروع کردجمع کردن پلی چه فایدهقالی نو نو سوخت رفتپایین
شروع کردم گریهکردن اومدن تواناقدرم بستم من چیکارکنم باهاش
اینقدر ناراحتم خدا میدونه