گاها تو سایت تاپیک هایی زده میشه و مسائلی مطرح میشه که برای جامعه بسیار ازار دهنده و ناخوشایند هستن بطوری که حرف زدن راجع بهشون هم حال ادمو بد میکنه, ولی بهرحال وجود دارن و اتفاق میوفتن و بشدت لازمه که مطرح بشن و در موردشون اگاهی رسانی و اموزش داده بشه, که البته مسئولیتش با دولت و اموزش و پروشه که متاسفانه...
من نمیخوام خودِ این نوع مسائل رو مطرح کنم چون تاپیک سریع تعطیل میشه, من میخواستم به یک واکنش روانی موقع شنیدن این مسائل و کلا هر مسئله ای که برای فرد میتونه شوکه کننده باشه اشاره کنم, واکنشِ انکار و پرخاش که چرا همچین حرفی میزنی؟؟ دروغه!! امکان نداره و صد در صد اشتباه میکنی این حرفا به هیچ وجه نباید گفته بشه!! سکوت کنید و فراموش کنید!
این واکنش ها تا جایی که اطلاعات بسیار مبتدیِ من در مورد روانشناسی بهش میرسه, دو حالت داره, هر دو هم از مکانسیم دفاعیِ انکار واقعیت میاد که فرد ترجیح میده واقعیت ناخوشایندی که شخصا تجربه میکنه یا میبینه و میشنوه که برای حتی دیگری اتفاق افتاده رو بکل منکر بشه تا نخواد باهاش رو به رو بشه و بهش فکر کنه تا ناراحت نشه... پس کلا میگه نه واقعیت نداره! چون اینجوری راحتتره براش! بقول معروف جلوی چشمشه ها ولی انکار کور شده و نمیبینه
دومین حالتِ انکار واقعیت, بخاطر داشتن تجربه و خاطره ی شخصیِ بشدت ازار دهنده (معمولا در کودکی) شبیه به مسئله ی مطرح شده هست که خوداگاه و حتی در ناخوداگاهِ حافظه ی فرد وجود داره و ناخوداگاه هم برای به یاد نیاوردنش مبارزه میکنه و گارد میگیره تا از واقعیت ازار دهنده فرار کنه.
دوستان من این مورد رو تو سایت بسیار دیدم و فقط خواستم از نظر روانشناسی هم یه کوچولو توضیحشو مطرح کنم شاید فکرشو که بکنیم ببینیم واسه خودمون گاها تو زندگی شخصی این انکار واقعیت پیش اومده, چون بالاخره یک نوع مکانیسم دفاعی مغزمونه.. ولی شاید اگه حواسمونو جمع کنیم بتونیم متوجه بشیم که عه! من دارم ناخوداگاه همچین کاری میکنم تا از حقیقت عذاب اور فرار کنم که مطمعنا نتیجه و عاقبتش (شخصی یا اجتماعی) اصلا خوب نخواهد بود..