بچه ها دیشب قهر بودیم، صبح بجای اینکه همش تو اتاق بمونم رفتم تو اشپزخونه یکم جمع و جور کردم، شوهرم هم سرکار نرفته بود، گفت صبحونتو بخور بیا حرف بزنیم،رفتم نشستم حرفاشو بزنه، گفت کاری به علت و معلول و دلیل ندارم، ولی فکرامو کردم میخوام طلاق بگیریم، دعوامون سر این بود که چند تاجیز و رفته بود به مادر و داداشش گفته بود ولی میگفت نگفتم که بعد فهمیدم گفته،منم گفتم میخوام بکم تو اتاقمون تنها باشم، رفتم تشستم و گریه کردم وبعدش گفتم اوکی، وسایلامو جمع کردم که باهم بریم شهرستان، یکم هم احساساتی بازی دراوردم که بیا بغل اخر و بوس اخر و نگاه اخر و کوفت اخرمون و کنیم، ولی بعدش منم زدم به سیم اخر
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعدش گفتم چرا من دارم گریه میکنم سه سال عشقمو به پات ریختم الان سر یه چیز چرت نمیخوای ادامه بدیم، اسمون به زمین نرسیده من هم همون دختر مغرور سه سال پیشم، پاشدم ارایش کردم و لباس پوشیدم کفتم حاضرم بریم ، خونه مادر پدرامون تو یه شهر دیگه است ، ساعت ۱ بود کفت ۲ بریم
تو عاشق نبودی که دردودل عاشقا رو بفهمی💕 تو بارون نموندی که دلگیریه این هوارو بفهمی💓 تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم💞 دلت تنگ نبوده ، میخندی تا از حس دلتنگی میگم💔 تو تنها نموندی تا حال دل بیقرارو بفهمی💓 عزیزت نرفته که تشویش سوت قطارو بفهمی💗 تو از دست ندادی بفهمی چیه ترسه از دست دادن💖 جای من نبودی بدونی چیه فرقِ بین تو و من🖤 اونجا که یه دختر میگه "تو قول داده بودی" قابلیت اینو داره که عرش خدارو بلرزونه🖤
دراز کشیده بود ولی نمیتونست بخوابه، منم دیگه ناز نمیکشم، ز زدم از بیرون غذا اوردنصداش زدم کفت نمیخورم خودم خوردم، ۲ که شد کفتم ۲ شد بریم دیکه، گفت سرم درد میکنه میخوام بخوابم
من اصلا فکرشم نمیکردم این دعوا به طلاق بکشه، ولی شوهر من عادت کرده تقی به توقی میخوره طلاق، الانم خوابیده، بنظرتون پشیمون شده میخواد وقت کشی کنه نریم یا نه؟