همسرشم ميگفت من هيچ كار خلافي نكردم از روي دلسوزي دارم باهات زندگي ميكنم تو و اين بچه چيزي به غير از هزينه براي من نداريد هركاري كردي وظيفت بوده بدون توهم من و بچه ميتونيم زندگي كنيم!!!!
توي اخرين جر و بحث ديگه كارشون خيلي بالا گرفت و كتك كاري و خودزني و دخالت همسايه و..... كه دوستم گفت باشه پس من ميرم بچه هم پيش تو باشه ببينم ميتوني چند روز نگهش داري
دوستم برگشت شهرستان خونه پدرش و اونجا برادرها و پدرش حال و روزش رو ديدن و حرفاشون رو شنيدن گفتن نميزاريم برگردي تا تعهد نده از اين ورم شوهرش بعد از ١٠ روز بچه رو سبرد به يكي از مراكز بي سرپرستي و هيچ خبري هم از دوستم نگرفت تا اينكه بعد از ٤ ماه و با وساطت خانواده ها گفته بود خودش رفته خودشم برگرده من هيچ كاري نكردم و هيچ حرفي هم براي گفتن ندارم دوستمم گفت پس فقط طلاق خلاصه دادگاه و دادگاه و دادگاه شكايت و شكايت و شكايت سه سال دوستم رو با سر دواند و اخرش ٤٠ ميليون(( مهريه ش ٥٠٠ سكه)) بهش داد و بچه رو هم بهش نداد
از اين ورم از بعد قهر دوستم به گفته همسايه ها يه دخترجوان (( بعدا مشخص شد دانشجوي شهرستاني بوده)) دائم خونه ي اين و با شوهرش بود و مدام در حال خريد و خوشگذراني دوستمم توي شهرستان خونه ي پدر افسرده و ناراحت از اينهمه بدبختي و بي انصافي روزگار بچه هم توي مركز بي سرپرستان!!!!!