بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وقتی میام نی نی سایت پشمااام،کرک و پرم،برگام از تعجب میریزه🍃🍂🍂🍂🍃🍁🍂🍃🍂🤯😳یه چیزایی میشنوم و میبینم ک بعضی وقتا فک میکنم که من از سیاره دیگه اومدم یا اینا از یه سیاره دیگه ای هستن😳🤯😲🤯😳🙄🤯🤯🤯
در اطرافم گاهی زنانی را می بینم که خود را قوی و مستقل نمیبینند،متکی به شخص دیگر که گویی صاحب اختیار تمام رفتار اوست و به این برده داری نوین هم حتی افتخار میکند!لذت میبرد وقتی مردی به او می گوید:این را نپوش بدنت پیداست!شالت رو جلوتر بیار!جلوی مردان دیگر نخند!زنانی که گاهی صحبت از برخی کارها که میشود میگویند:این کار من نیست! من یک زنم!زنانی را دیدم که موهایشان سوخته اما باز هم اصرار به موی بلند و رنگ کردنش دارد،بدنی خوب و معمولی اما اصرار به عمل های زیبایی دارد"برای خوشامد دیگری، برای رضایت دیگری!"آخر میدانی میگوید مرا اینگونه می پسندد!اینگونه دوستم دارند!زنانی را دیدم که زنان دیگر از هم نوع و هم جنس خودش را بخاطر نوع پوشش متفاوت، اختیار و انتخاب آزادمورد قضاوت و سرزنش و گاهی تمسخر قرار میدهد..همیشه دلم میخواست جلوی این زنان بنشینم و بگویم:تو قوى هستىو ميتوانى!نه وسیله ای برای خوشامد دیگرانو نه وسیله ای برای ارضای دیگریتو میتوانی مستقل باشیاز تنهایی نترس و برای حقوقت بجنگمیتوانی خودت صاحب اختیار بدن، افکار و رفتارت باشی بدون آنکه کسی آنرا تأیید یا رد کند..و البته که بخاطر زن بودن و حرف دیگران خودت را از آزادی هایی که هر انسانی باید داشته باشد محدود نکن؛بخند حتی با صدای بلند!مسافرت برو حتی تنهایی!تو خیابون قدم بزن و زیر لب آواز بخون!لاک و رژ لبی که دوست داری رو بزن!و منتظر سرزنش هیچکس نباش!.تو مسئول فکر پوسیده دیگران نیستی پس خودت باشو از همین لذت ببر!از زن بودنت لذت ببر!محمدرضا برخوردارى
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...!!!نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...!!!نه در اخبار حرفی زده میشود...!!!نه خیابانی بسته میشود...!!!و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...!!!تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...!!!پسرم تنهاتر...!!!و پدرم کمی شکسته تر...!!!اقواممان چندروز آسوده از کار...!!!دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...!!!راستی عشق قدیمم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!!!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...!ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد...!!!و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...!!!من میمانمو و خدا،بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...!!!