سلام..پارسال کنکور داشتمو سخت در حال خونده درس بودم که دیدم مامانم اومد..اتاقم سقفش مشکل داشت و باید تو حال کوچیکمون درس میخوندم
مامانم اومد و همراه با اون سیل عظیمی از صدا اومد
مامان؟؟!با کی اومده!
مهمون داریم؟
تو این خونه ی شلوغ مامان مهمون دعوت کرده؟اونم مامانه منکه یه بالشت وسط خونه باشه ئ مهمون بخواد بیاد فشارش میره کلی بالا!
گوشامو گرفتم و خوندم..خوندمو خوندم...درسام زیاد بود.اخرین تابستون بود و باید میخوندم
یهو دیدم یه خانوم جلوم ظاهر شد.این کیه دیگه!
ماملنم اومدو گفت خانوم فلانیه(با فامیل شوهرش گفت)..خانوم سلام کردو مجبور شدم برم پیشش روبوسی
از قضا ظهر سالاداولیه خورده بودم و بوی سیر مبدادم
چیکار کنم خب..سیر تو سالاد اولویه غوغا میکنه
روبوسی کردم...یه دختره لاغره تکیده با موهای از کش بیرون زدش که تو هوا پخش بود
بوی سیر و لباسای داغونمم فاکتور میگیرم
رفت.وفهمیدیم ایشون مامان یه اقا پسره به اسم X
اقای X قبلا عقد کردن و تو عقد جدا شدن
از نظر مالی عالیه و پسر با خدایی هم هست..و من اونجا بود که فهمیدم X همونه که پنج شیش ساله پیش اومدن خانوادگی خونمون..یه پسر سر به زیر با کت زرشکی...چهرش بد نبود.ولی خیلیم اون چیز ایده ال من نبود....یادمه همش سعی میکردم ببینمش..سنم کم بودو خب طبیعیه این چیزا دیگه!
اما اون اصلا نگاه نمیکرد..اصلا
یه جیزیم یادمه که با مانانش و مامانم اومدن تو اتاقم
واقعا یادم نیست چرا اومد تو اتاقم و رو تختم نشست!!اصبلا چرا مامانش اومد
من اون موقع شاید پونزده سالم بودو اونو نمیدونم.ولی بزرگتر بود
و حالا فهمیدم این همونه..X
من هیچی از چهرش یادن نیست..خودشم نمیشناسم
ماملنش از قبل کنکورم همش میومد پیش مامانمو میگفت میایم واسه دختزت
و من تنها جیزی ک از این زن تو ذهنم مونده اینه که منو یه کالا دید!
اومد ببینه میپسنده یا نه
ولی خب با تون شرایط من نباید میپسندید طبیعتا!
خلاصه.کنکورور دادمو تموم...از قضا یکی از اشنایانمون یه جایژ کار مککنه که اونم هست..اشنا شدن و من باز استرس گرفتم
انکار نمیکنم..کنجکاوم ببینمش
این کیه که با این حال مزخرف من اینقدر پایداره!
و خب قطعا جیزی جز یه خواستگاری سنتی یا بهتره بگم یه پسر سنتی نیست
ولی من واقعا نمیتونم ازدواجو برای خودم تصور کنم
تصور میکنم اما واقعی نمیتونم
هم میترسم از ازدواج..هم از اینقدر جدی شدن زندگی
من اون حاله تو رویاهامو دوست دارم ولی اصلت نمیتونم تصور کنم تو واقعیت عملی بشه
یه چیزی بگین..همین