رفته بودم بیرون رانندگی کنم همیشه از یه جایی 8 متر بالاتر از یه سوپرمارکتی دور میزنم. جاده نصفش آسفالته و نصفش خاکیه چون ماشین ما یه ایرادی داره و خاموش میکنه و مسیر شلوغه نمیتونم دو فرمانه دور بزنم برا همین میرم رو خاکی.
امشب دیدم اون قسمت خاکی پر سنگای درشته، ماشین و نگه داشتم، پیاده شدم تا سنگارو بندازم یه گوشه - بماند که همه ناخنا و پوست دستم کنده شد - سوپرمارکتیه اومد بیرون مغازه، جل و ولز میکرد آخرش گفت خانوم! کارت که تموم شد، سنگارو برگردون سر جاش! گفتم چطور؟ گفت از اونجا رد میشی خاکش میاد رو سر من! (همش با اخم و طعنه میگفت). من چیزی بهش نگفتم و سوار شدم. به ندرت عصبانی میشم و کاری باهاش نداشتم ولی از لحاظ روحی اعصابم به هم ریخت. نمیدونم چرا اینجوری ناراحت شدم. مگه خیابون سندش به نام این آقا بود که اون همه سنگ و ریخته بود وسط راه؟!
ایشون میتونه اینجوری سد معبر کنه؟ (چنبار که رفتم و اومدم از اونجا دور زدم همش میخواست منو بترسونه میومد بیرون مغازه دس به کمر ادای با تلفن صحبت کردن رو در میاورد)