بچه ها من 18 سالمه کمو بیش میدونید که سه ساله ازدواج کردمو دوساله که مستجر پدرمم....درست با یه پول پیش ناچیز دارم باهاشون زندگی میکنم اما خوب نه خودم و نه شوهرم سعی کردیم که هیچ مدله بهشون بی احترامی نکنیم میدونم از اولم اشتباه بود کارمون که اینجا رو برای زندگی گرفتیم...ولی ماهم تازه ازدواج کرده بودیم و پول پیش آنچنانی نداشتیم که بریم جای دیگه از طرفی مادر میگفت سن دختر پاینه و فعلا کنارمون باشه بهتره تا چند وقت پیش شوهرم شب کاری هم میرفت و اینجوری خیال اونم راحت بود از بابت من که تازه عروسش تنها نمونه....
اما الان بعد از دومین سالگرد ازدواجمون رفتار داداشم که طبقه اول میشنه تعقیر کرد هی بهونه میاره زنش از خودش بد تر هی داره برامون مشکل درست میکنه هی میخواد با شوهر بد شم هی با داداشم میان میگن یخچال ترنم خالیه هی داداشم میکوبه تو سر شوهرم که تو خسیسی.. مهمون دعوت نمیکنی که پولت خرج نشه تو ماهی 6 7 میلیون میکری ولی رو نمیکنی تو دویست سی صد میلیون تو با نک داری رو نمیکنی ..حتی از یارانه زنتم نمیگذری....هی بچه دار نشودنمو میزنن تو سرم مامان بابامم وایمسن نگاه میکنن مامانم بیشتر اوقات میگه هیس آبرومون میره ولی بابام میانه رو میگیره که دعوامون جدی نشه بچه ها به خدا خسته شدم.....من با حقوق 1800 هزار در ماه که اونم بابت وامی که برای پول پیش خونه گرفتیم بعد عید شده 1300 تا داداشام بیرونمون نکن و یه پول پیش 20 میلیونی کجا برم آخه به خدا خسته شدم 20 روز سردرد داشتم تا دیشب رفتم دکتر یه مشت داروی اعصاب و آرامبخش بهم داده... نمیدنی چه قرر سخته بخوای حلقه ازدواجتو بفروشی چقدر سخته اولین کادو شوهرتو بفروشی چقدر سخته زیر لفصی که مادر شوهرت سر عقد بهت کادو داده رو بفروشی خیلی سخته به خدا سخته