یبار مامانمو خواهرپو برداشتم با اعتماد بنفس فراوان میخواستم ببرمشون بازار با ماشینمون تازه گواهینامه گرفته بودم
وسط میدون کوبیدم به یه پیکان خخخخخ سمت چپ ماشین چراغش شکست یکمم گیلگیرش رفت تو
گفتم اصلا نگران نباشین بردم صافکاری با اسرار و تمنا ۲ ساعته درستش کرد یکمم رنگش ریخته بود با پنبه آروم رنگ زد اصلا معلوم نشد،به شوهرم هیچی نگفتم ۲ سال میگذره هنوزم نفهمیده