سلام من تازه فهمیدم که بابام بخاطر مشکلات جنسی مامانم و اینکه مشکل در رابطه داشته من را در هشت سالگی رها کرد و رفت زن گرفت.علتش را نمی دونستم تازه فهمیدم و دارم در خلوت خودم اشک میریزم .
آخی اشک نریز عزیزم
حالا زن بودنت چه ربطی داشته
الهی 😢😢😢😢😢😢
سلام عجب.اشک نریزکه ارزششونداره.مهم مادرته خیلی بالاترازپدرنامردت توروباجون ودل بزرگ کرده.بهش افتخارکن
خداراشکر که زن آفریده شدم و سرشار از مهر مادری که هیچوقت بخاطر مشکلات جنسی و ارضای میل خودم حاظر نیستم بچمو رها کنم خدایا شکرت
مامانتوطلاق داد؟
همه مردا اینطوری نیستن باز خوبه بابات رفته بعضی خیانت میکنند و میمونن
انقدر یه طرفه ب قاضی نرو اونم حق داره چطور جرئت میکنی حق طبیعی یه انسانو ازش میگیری
درضمن اون اشتباه کرده ک شمارو رها کرده و بهتون سرنزده اما اشتباه نکرده ک جدا شده و زن گرفته و این مسئله بتو هیچ ربطی نداره
مامانم مریضه دیگه نمیتونه حرف بزنه و حالا بعد از سالیان سال بابام برا رفع عذاب وجدانش پیش من اعتراف کرده بخاطر عدم همراهی مامانت رفتم زن گرفتم.می خواست بگه تقصیر مامانم بوده نه اون ولی من نمی تونم ببخشمش
کاش جدا شده بودند . یه روز تعطیلات تابستون رفت و دیگه تا شش سال هیچ خبری ازش نشد و ما دورادور فهمیدیم زن گرفته .من اونروزا از بابام برا خودم یه بت ساخته بودم یعنی بینهایت دوستش داشتم و رفتنش شوک بزرگی بهم وارد کرد
یعنی نیاز جنسی از روح و روان بچه ادم مهمتره
می گفت نمیدونم .همین نمیدونمش خیلی بهتر از این بود که بالام بهم بگه.دوست نداشتم هیچوقت بدونم.دونستنش عذابم میده.تا وقتی نمی دونستم فکر می کردم حتما مثل زن و شوهرای دیگه دعوا می کردن .باهم نمیساختن.اما نمی خواستم بدکنم مامانم مشکل داشته .
از تعریفایی که مامانم پیش خواهراش می کرد و من یواشکی شنیده بودم.الان میفهمم علت ترس مامانم از رابطه .ترسی بوده که بابام شب اول لراش بوجود اورده با خشونت و اجباری که نشون داده .بابام از اون ترس حرفی بمن نزد منم روم نشد بگم میدونم فقط گوش دادم به حرفاش .اما ریشه این ترس را بابام بوجود اورده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
