خواهر شوهذم چندتا درشت بهم گفت من سکوت کردم اما شوهرم ازهم ن لحطه قیدش زد به من گفت افرین که مثل خواهرم شلیطه بازی نکردی تا احنرامتون ازبین بره خواهر من یع بی عقله وجواب ابلهان خاموشی ست
نمیدونم اگه مامانش زنده بود این کارو میکرد یا ن اما حالا ک خواهر و برادر و پدر و زن بابا داره .. اگه نخوام صد سالم بگذره خونشون نمیره و جواب تلفن رو ک کلا خوب هم باشیم نمیده کلا بد نیستیم اما چون پدر شوهرم ی پدیده نوینه و رو مخ منه و از تظاهر کردن ک باهاش خوبم خوشم نمیاد برا همین دیر ب دیر میرم خونش
منم وضعم همینه ،بهش میگم اونسری توی عروسی فلانی خواهرت من و ادم حساب نکرد میگه چون تو سری پیش رفتی خونشون ظرفارو اب نکشیدی😕😕😕نمیدونم اصن ربطش چیه این وسط،کلا هر کار اونا بکنن من اذیت شم یه دلیلی داره و همیشه من مقصرم ن خانوادش
قیده خواهرشو زدچون توبحث بهم توهین کردو سنمو بروم اورد شوهرمم گفت یا دست و پاتو میبوسه یا عروسیش نمیرم و نرفت دوتا بچه پشت هم اورد اونارم ندید..گفت اگه خونوادمم اصرار کنن به رفت وامد با اون قید اونارم میزنم ولی خونوادش خوبن
من چه ها که نکشیدم از دستشون،شوهرمم بااهاشون سرده،ولی خیلی دوست داشتم نرمال باشن و کنارمون باشن واقعا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
