2737
2734

شام خونه ی مامان بزرگم بودیم! شوهرم کار داشت نیومد! بهم زنگ زد گفت شام چی دارین؟ گفتم فلان و فلان و فلان غذا! گفت نمیخورم گرسنه نیسم فقط یه کم آش رشته واسم بذار وقتی اومدم بخورم! خلاصه کارش طول کشید و  آخر شب اومد دنبالمون! منم کاسه اش رو گذاشتم تو ماشین که اومدیم خونه بخوره!

🤰🏻من ريخته ام در رگ تو شیره ی جان❤هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤این هم نفسی، چه حس و حالی دارد❤ در پیکر من دو قلب دارد ضربان💞


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

به نظرت فازت چیه که تاپیک مادر شوهر زدی دلی هیچ اسمی از مادرشوهرت در پست اول نیس

من از سال ۱۲۰۰ اینجام هیشکی هم کاربریمو نترکونده خودم یه مدت بهتون افتخار نمیدادم خیلی اصرار کردین دوباره برگشتم😒
2738

سوار ماشین که شدیم مادرشوهرم زنگ زد به شوهرم که خونه ی خالت هسم بیا دنبالم سر راه رفتیم دنبالش!

تو ماشین آش رو دیده با یه لحن چندش آور میگه رشته کجا بوده دیگه؟

گفتم خونه ی مادر بودیم یه ظرفش هم اوردم خونه برای علی! میگه علی که رشته دوست نداره! گفتم خودش گفت برام بیار!

گفت تو ماشین پر از گرد و خاک و آشغاله! بریزش دور تا بره! ندی علی بخوره ها! حالا ظرف دربسته آشغال چطوری افتاده توش؟

🤰🏻من ريخته ام در رگ تو شیره ی جان❤هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤این هم نفسی، چه حس و حالی دارد❤ در پیکر من دو قلب دارد ضربان💞

خوب

یعنی میشه یه روزی اشک بریزم،اما از روی شوق از روی ارامش بخاطر رسیدن به تو رسیدن به عشق زندگیم...کی میشه یه نی نی سالم تپل خوردنی بهمون بگه مامان بابا؟؟

منم هیچی نگفتم ولی احساس کردم به شوهرم اشاره کرد یه چیزی گفت که رشته رو نخوره!

بعد که اومدیم خونه رفتم تو اتاق لباسای دخترمو عوض کنم شوهرم اومد گفت داخل رشته یه موی خیلی بلند بود ریختمش تو سطل آشغال😐

شامم تن ماهی خورد

🤰🏻من ريخته ام در رگ تو شیره ی جان❤هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤این هم نفسی، چه حس و حالی دارد❤ در پیکر من دو قلب دارد ضربان💞

وا 

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز