کیا از خانواده شوهرشون راضین؟؟ دوسشون دارن؟؟

خداروشکر من خیلی دوستشون دارم البته گاهی دلخور میشم اما زودی دلتنگشون میشم...وقتی میرن مسافرت خیلی دلتنگشون میشم البته پدرشوهر و مادرشوهرم منظورمع

خودمم زن داداشمو دوست دارم ولی همیشه از سیاست خیلی زیادش ترس دارم ، هیچوقت دخالت نکردم تو زندگیش و هیچوقت بش جملات منفی نگفتم که مثلا چرا پوستت خراب شده ، چرا ال شده ، چرا بل شده

اونم خداییش خیلللللی هوامو داره ولی نمیدونم چرا من همیشه از سیاست خیلی زیادش میترسم

من عاشقشونم همشون مهربونن ودوستداشتم فقط یکی از خواهرشوهرام گهگاهی سعی میکنه حالموبگیره

مال من خوبی هایی دارن بدی هایی هم دارن . ولی کلا حسی بهشون ندارم. فرقی نداره. ازشون یاد گرفتم با سیاست تر باشم چون خودشون زرنگ و باسیاستن

خخخخ راس میگیااا یادم نبود اونام افعال معکوس داشتن 😆 

من بشدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت اندازه ی شیطاننننننننننننننن ازشونننننننننننن متنفرم "حتی شوهرمم ازشون خیلی دلسرده"چون متاسفانه کل خاندان مث دیونه ها و عقده ای ها رفتارمیکنن بجز شوهرمن و یه داداش دیگه شه که باوقارن بقیه شون هیچکدوم از همسایه هاهم باهاشون حرف نمیزنن  یعنی تصور کن بیشتر همسایه ها باهاشون سلام نمیکنن  مامانم همیشه میگه من یه ماه یه باراینارو میبینم اعصابم خوردمیشه آخه تو چه صبری داری"میگم بیخیال چاره که نیست

مگه چیکار می کنن اخه اینجور متنفری😞

من

چون واقعا خوبن

پاکن و ساده

۴تاخاهرشوهر دارم و مادرشوهرم اینا تالا یبارم دخالت نکردن

همیشه هم چ روحی چه مالی هوامونو داشتن

خسته شودم از دلداری های شوهرمم"-حس میکنم نفس نمیزنم تو جمعشون حس خفگی دارم "تا پاتو میزاری تو جمعشون فورن عین دیونه های جنگ بپا میشه نه احترامی همه شون بدونه اینکه تقصیر داشته باشه روحتو اذیت میکنن"،اونقد بهم فشتر روحی اومده شبا تا صبح خواب نداشتم با ۱۹ سال سن قرص عصاب روان میخوردم یه مدت  خسته م اونقد خسته دیگه حو۱له ندارم ازشون بگم "تو به تاپیکی درمورد رفتارشون حرف زدم خیلی ها میگفتن خیلی صبرداری"هنوزم نمیدونم چجور ادمی هستن بخدا نمیدونم فقط عین دیونه هاهستن طبیعی نیستن😖"تازه امروز باشوهرم یه دعوای اساسی کردم گفتم یا من یا اونا بسه دیگه روحم درعذابه "گفت بهت حق میدم  ولی نمیدونم چکارکنم😒😞

بعد ۴ سال بلاخره تونستم جرعت پیداکنم بگم من نمیایم اونجا دیگه 😕میترسم ازشون یعنی دیدم وقتی با یکی دعوا میکنن میرن گیسشو میکنن😭اونقد میترسم از خواهرشوهرام دلم واسه شوهراشون اونقد میسوزه 'بقران اینایی که میگم جک نیست ای کاش با چشم خودتون اینارو  میدیدد" گاهی وقتا  به دخترای فامیلامون اونقد حسودیم مییشه که افتادن تو خانواده ی مهربون و با شخصیت "من که از همه شون سرتر بودم عاقبتم به کجا افتاد"باور میکنی یه هفته س نمیرم اونجا خوابیدن تنظیم شوده خوراکم تنظیم شوده "