آخریش همین امروز صبح واسم اتفاق افتاد که اصلا خوب نبود.
امروز صبح بیدار شدم ولی نرفتم سرکار، توی ذهنم اومد دارم با همکارم حرف میزنم و بهش میگم می بینی شانس منو؟ یه روز نیومدم سرکار همه چیز به هم ریخت، دکتر فلانی و فلانی چقدر سر و صدا کردن، بعد خانم فلانی سه هفته سرکار نبود اول و اخر وقت فقط ورود و خروج میزد ولی احدی خبردار نشد، من بدشانسم وگرنه چرا باید همه بفهمن من نیومدم سرکار و اینجوری سر و صدا بشه؟
و خوابم برد، ساعت ده بیدار شدم دیدم حدود 20 تا میس کال از محل کار دارم، تماس گرفتم و متوجه شدم همون دو نفر که توی ذهنم سر و صدا کردن دقیقاااا اون کارها رو کردن