تو یه خانواده با 4 دختر و 2 پسر به دنیا اومدم سر همین مادرم با جاریش که یه دختر و 5 پسر داشت خیلی با هم خوب نبودن جاریم طعنه مینداخت البته مقصر مامانمم بود عصبی میشد مادرم سر ما خالی میکرد یادمه یسری آمپول هوا پر کرده بود میخواست ما 4 تا رو بکشه خواهر بزرگترم فهمید از تو پنجره فرار کرد رفت به داداش بزرگم گفت اون مانع میشد تمام فحشا و حرفای زشتو به ما میزد اگه یروز ما خواهرا تو عالم بچگی با هم دعوامون میشد تو خورد خوراک خخخخخخ بین داداشا و ما فرق میزاشت تو زایمان هیچکدوممون رو راه نداد یروز بریم بشینیم خونه بابامون . الانم اصلا راضی نیست بریم. شوهر من شیفتیه 5 روز خونه نیست سه تعارف نمیزنه بیا خ دارم بهش فکر میکنم شما جای من باشید به این ادم میگید مادر بعد وقتیم شوهرم خونس مدام میگه چرا به من زنگ نمیزنین اخه به یاد کدوم خوبیت بنظرتون برم خونشون یا نه
نمیدونم.برید ولی کم
اون رفتاراش که میخواسته شمارو از بین ببره از سر بیسوادی بوده ولی به هر حال مادرتونه حالا یه تماس بگیرین چیزی نمیشه
خخخخخخخخخ چه مامان باکلاسی داشتی 😂😂😂 اون موقع ها میدونسته آمپول هوا میکشه😂😂😂😂😂😂
آمپول هوا😳😳😳
والا من کلا فراموش میکردم مادری تو این دنیا دارم و تمام
چه وحشتناک
ولی به هر حال مادرته احترامش واجبه
من اگه کسی نخوادم سمتش نمیرم، شاید اخلاقم بده، ولی اینجوری ام دیگه
مادرتون از اعصابش بوده که اون زن عموی عفریته هم نقطه ضعفش رو میدونسته
کارهای مادرت هم شاید ب خاطر ضعف اعصاب باشه
آخرش که مادره,دلش تنگ میشه برا بچه اش
من باشم قطع رابطه میکنم کلا کینه ای هستم
نترس با آمپول هوا كسي نميميره
چه مادری😒هر چند منم خاطرات خوشی از مادرم ندارم چون بیماری خودشیفتگی داشت اما الان که مدتیه فوت کرده خیلی دلتنگشم😔نمی دونم چه حکمتیه هر چه اونا مارو جزوندن بازم دوستشون داریم و نگرانشونیم
منم خ خنگم میگه نیا اخه تو خونه تنهام مادر شوهرم بالاس نمیگه 5 روز تنها میخوابی برو یسر بزن مامانت ...
اینقدرم در ظاهر خ به همه فک گیکنن فرشتس
خوب شد گفتی فک کردم مردم
ارسال نظر شما
