خواهر و برادر و چند فامیل دیگه پیشمن ، ولی بازم فکر و خیال این میکنم نکنه برای پدر مادرم اتفاقی بیفته خدانکرده من نبینمشون ، از غم و شادی و مراسمات اقوام یه طورهایی جا موندم و زندگیم احساس میکنم یکنواخته ، نمیتونم تو غربت به کسی اعتماد کنم حتی دخترم تولد دوستاشم بره واسا این بعضی اوقات احساس تنهایی ازارمون میده ، و خیلی بدیهای دیگه ، با شهر خودمونم کم کمش 8ساعت فاصله دارم ولی شهرهای زیادی زندگی کردم