بچه ها من ده ساله ازدواج کردم از ابتدا شوهرم گفت کسب و کارش خوبه و ظرف یک سال خونه میخره. وقتی عروسی کردم دیدم یه عالمه نزول کرده و الانه که بیفته زندان. این در حالی بود که خودش میدونست و برای این با عجله ازدواج کرد چون میدونست با این همه مشکل شاید تا سالها نتونه ازدواج کنه.
باری، یه کار گرفت و بدهی هاش رو صاف کرد و منم کلی طلاهای سر عروسیم رو براش فروختم تا اینکه روز به روز سر هر چیزی طلبکار می شد. از فامیلم ایراد میگرفت از قیافم و... در طول این سالها هرچی طلا و چیزای با ارزش داشتم فروخت. قصد خیانت داشت که مچش رو گرفتم و اعتراف کرد. خسیس و بدبین هست و میگه ازبس تو خوردی نتونستم خونه بخرم و منو برد مشاوره که ثابت کنه من مریضم و منت بذاره بابت ادامه دادن بامن. حالا تو مشاوره محکوم شد و مشاور گفت چه جوری باهاش سر میکنی. گفتم من سالهاست قصد جدایی دارم ولی هربار به طریقی زمان خریده.
الان بعد از محکوم شدنش یکی دو روزه خوب شده مثلا. حالا من چکار کنم؟