سومش مست كردن هفتمش يه تولد بوديم و چهلمش جمعه بود كه يكشنبه باز تولد بوديم كه اينجا رقصيد
البته ما خارج از ايران هستيم اينجا عاديه يجورايي شايد كار من غير عاديه بهم ميگه سياه رو دربيار
من نميتونم
حتي مامان هم گفت دربيار فكر ميكنه دراوردم ولي نميتونم
هر چند به لباس سياه نيست دلم سياه شده
شوهرم بابام رو دوست داشت خيلي
با هم ارتباطشون خوب بوده برا مامان خودش هم همينطور بود باز باباي منو احترام گذاشت ده روز بعد مادرش برنامه كريسمس و سال نو بود و جشن البته نرقصيدن ولي جشن بود ديگه
برا اينا عاديه اينجا
تو هم نميخواد زياد فكر بي حرمتي و اين جيزا باشي واقعا مهم نيست مهم دل ادمه كه عزاداره