شب ک اومد خونه بهش گفتم شامو ببریم بیرون بخوریم ولی گفت خستم، گرمه، همینجا بخوریم و .....
بعد شام گفت بیا بریم دور بزنیم، من قهر کردم نرفتم. بعد گفت فردا ظهر بریم بیرون، منم گفتم نمیخوام ، امشب دلم میخواست، خیلی نامردی ، اونم گفت چه طرز صحبت کردنه، ادب داشته باش. بعد گریم گرفت اومدم تو اتاق ، . الانم صدام کرد جواب ندادم.
میدونم زیاده روی کردم ولی یکم حساس شدم، نمیدونم چرا. سرش شلوغه، اصلا نمیبینمش، دوست دارم بیشتر ببینمش، دلم واسش تنگ میشه.