من اولین بار بود ک اجازه دادن شوهرمم باهام بیاد داخل اتاق سنو
اولش از خوشحال انقد گریه کردیم دستاش لبش چشاش همه جاشو دیدیم یدفه اخرش گفت کیست تو سرشه ولی اهمیت زیادی نداره حتما برو اکوی قلب تا رفتم و جواب اون اومد مردمو زنده شدم ک خوب بود
حالاهم واسه از بین رفته یا نه باید برم ک واقعا میترسم برم خیییلی