من با دختر داییم روز عروسیش رفته بودم آرایشگاه
اینقدر خوشگل شده بود کل عروسای سالن فقط بهش نگاه میکردند و تعریف میکردند ازش تا وقتی که آقا چشتون یه روز بد نبینه 🤦♀️🤦♀️🤦♀️
یهو دیدم دختر داییم جیغ کشید
کسی که داشت موهاشو درست میکرد ، ناخنش رفته بود تو چش دختر داییم ، چشش قرمز شد ، خونی شد ، دخترداییم فقط جیغ میزد هیجااا رو نمیبینه
بعد منشی اونجا گفت سرخیابون یه چشم پزشک هست ، خلاصه دیگه با اون سر و وضع پاشدیم بردیمش ، حالا بماند که اونجا منشیه هم رامون نمیداد تو ، هعی گفتیم والا بلا امروز عروسیشه تروخدا ، بعد دکتر گفت مردمکش نمیدونم یا چی ضرب دیده ، آسیب دیده یا چی یادم نیست ولی گفت یه قطره میزنم که زد تو چشمش که کبودی و ورمش رفت گفت امروزو تحمل کن ولی گفت فرداش حتما دوباره بیاد
خلاصه برگشتیم دوباره سالن ، صورتشو دوباره شستن از نو آرایش کردن یه وضی بود بیا و ببین خلاصه
تازه موقع عکاسیش هم اکثراا چشمشو میبست چون فلش اذیتش میکرد
خدا دور کنه این بلاها رو اونم روز عروسی🤦♀️