من مادر شوهرم خیلی اعتقاد داره چقدرم بده
همش به اسم یکیدرمیاد شاید اون بنده خدا اصلا چشم نکرده باشه یا اصلا از ذهنش نگذشته باشه
همین چند روز پیش چند روزی بود حالم بد بود بعد مادرشوهرم گفت بیا برات بشکنم من اعتقاد ندارم اینقدر حالم بد بود گفتم بذار ببینم میشه خودم گرفتم دستم اسم هرکی گفتم نشکست بعد مادرشوهرم خودش شکست اونم اسم کسی وگفت که بعد از این بود که حال من بد شده بود یعنی اون طرف قبل حال بدم منوندیده بود که بخواد چشم کنه
خودمم که گفته بودم اسمشو خب پس چرا نشکست
برای همین من اگر قبلا ۹۹ درصد میگفتم خرافه الان صد میگم خرافه اس یکصدقه ی بده تمومه دیگه اینکه اسم بگیخیلی زشته اسرافم هست
من که بارها بارها بهشون کفتم اعتقاد ندارم تودلمم گفتم راضی نیستم اگر یبار به اسم من بشکونن وپشت سرم حرف بزنن چون جلوی من به اسم خیلیا شکوندن وحرف زدن هروقت میشکونن میگم خدا کنه به اسم من درنیاد داستان شه من اصلا به اینا فکر نکردم چه برسه به چشمکردن اینکارخیلی بدیه اینکارونکنین