حالا امروز بعد ۱ ماه زنگ زد شوهرم. گفته من مقصر نیستم حق با منه کاملا -شوهرمم هر چی براش توضیح داد گفت حق با خودمه. شوهرمم بهش اینقد زنگ نزد که خودش بزنه گفتت باید به خودش بیاد. البته خیلی خیلی مامانشو دوست داره اما این بار واقعا خودش از دست مامانش ناراحت شد. دیگه نمیدونم چیکار کنم؟؟ شهریور تو شهرشون عروسی دعوتیم، تا حالا یه بارم نشد که شوهرم بدون من بره پیششون. الانم میگه نمیرم، اما من میگم برو
کی نفرین میکنه مادرشوهرت بکنه ببینه ول کن راحت باش خودت به دردسر ننداز بزار هر چی دوست دارن فکر کنن من که بعد ۱۵ سال زندگی فهمیدم حتی اگر پشت سر ازشون حمایتم کنی دلم بسوزونی باز یه جا که میرسه میگن زنش یاد داد زنش راه نداد در صورتی که خودم میگم خیلی مواقع اصلا خبر نداشتم چی به چیه پس فرقی نداره دیگه چی فکر کنن اونا که اول آخر فکرشون اینه که زن پسرشون باعث هر چی بدیه
والا رو شوهر من که گوش شیطون کر تاثیر نگذاشته چون خودش کلا میگه اونا اخلاقشون خوب نیست الان دو سال خودش بمن گفته لازم نیست بری خونشون وقتی احترامت نمیکنن خودش گاهی میره ولی همیشه شاکی میاد کل فامیل با مامانش مشکل دارن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
