2737
2739

اون از خانواده شوهر که اصلا وضعیت من براشون مهم نیست و وقت و بی وقت شوهرمو می فرستن پی کاراشون... 

اون از مامانم که تو امانتم خیانت کرد و پولی که داده بودم دستش(پول حاصل دستمزد کارخودم تو مجردی بود) که الان واسم سیسمونی بخره داده داداشام... حالا هم تابهش میگم من حال روحیم خوب نیست پول میخوام که برم بیرون  یه تیکه چیز بخرم شاید یکم حال و هوام عوض بشه حالش بد میشه و هی میگه یجوری شدم تا باهاش حرف نزنی...

اونم از شوهره که دوروزه دارم بتا و پرولوتون میزنم ولم میکنه میره پی کارا خانواده ش و وضعیت من براش مهم نیست... بعدشم میگه من مرخصی گرفتم پیش تو باشم....

بقیشم بماند

دیگه حالم از اطرافیانم بهم میخوره حالم خیلی بده از دیشب معدم بهم ریخته... اینبار پرولتون اثر نکرده دلم هی سفت میشه... 

واقعا متنفرم از ادمایی که تو شرایط سخت بیشتر ادمو میچزونن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

امان از ایک مامانای پسر دوست 

عزیزم کاش پولتو تو حساب خودت نگه می داشتی


از شوهرتم توقع بیش از این نداشته باش اکثر مردا همینن

خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست               به هوای سر کویش پرو بالی بزنم            ❤                               الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیزش:تو را شکر بابت آدم‌هایی که معلم من بوده‌اند.❤تو را شکر بابت درس‌هایی که زندگی به من ارزانی داشته‌اند.❤تو را شکر برای عشقی که می‌گیرم، می‌بخشم و می‌پراکنم. ❤                              ( تایپ کردم گلبهارجون بعد دیدم  "ر" جا افتاده)😮
2731

چون بارداری حساس شدی عزیزم،،خداروشکر کن ک بارداری ،ی نعمت خییییییلی بزرگه،،مامانتم درسته کارش اشتباه بوده ولی تو رو خدا بهش فشار نیار ،برات مگه سیسمونی نمیخواد بگیره؟؟

آی وی اف انجام دادم و این ماه انتقال جنین فریز دارم،،،فقط 2 تاجنین برام تشکیل شد،،، دوستای خوبم لطفا اگه ممکنه  برام ی صلوات بفرستین ک مثبت شه و نی نی بیاد توی دلم ممنون از همتون😍😍 ،،،،،4 آبان 98 انتقال دادم متاسفانه منفی شد 😳
منم باردارم و روزای سختی رو گذروندم چه میشه کرد باید صبور بود و از هیچ کس انتظار کمک نداشت😞😞😞

من از کسی انتظار نداشتم با اینکه سقط داشتم و راه دور بودم راحت بودم... اما مامانم نشست زیر پاشوهرم که بریم طبقه پایین شون  که مثلا هوامو داشته باشن اما جز استرس چیزی بهم وارد نمیکنن

2738
چون بارداری حساس شدی عزیزم،،خداروشکر کن ک بارداری ،ی نعمت خییییییلی بزرگه،،مامانتم درسته کارش اشتباه ...

هر چی خریده از پولای خودم بوده که مجردی جمع کردم هرچی گفتم یه ریالشو بده دست خودم بلاخره هم حال و هوام عوض میشه هم خودمم ذوق خرید دارم هیچی نداد. 

تو تنها زنی نیستی ک اینطوره 

مادر شدن خیلیا واسه بقیه حتی شوهر شون مهم نیست 

خداروشکر بچت سالمه 

من چهار ماه کامل حامله بودم و تنهای تنها نه پدرم حالم میپرسید نه مادرم براش مهم بود حتی الکی باهام قهر بود 

نه شوهرم به فکرم بود شب و روز اشک میریختم تو تنهایی 

حالت تهوع شدید و ویار شدید 

جوری ک‌همسایمون یبار اش درست کرد منم فقط ویار اش داشتم 

بوش میومد اون روز انقدر گریه کردم شوهر بی غیرتمم از صبح تا شب بیرون بود و اصلا غذا نخوردن من مهم نبود براش 

حتی با دعوا چار تا چیز واسه خونه میخرید 

میومدم اینجا درد دل میکردم بچه ها میگفتن بچت میاد از تنهایی نجاتت میده 

اما سونو ک رفتم بهم گفتن ریه ش بزرگه و باید سقط بشه 

وقتی بچم رفت همه باهام خوب شدن ،،،لعنت به همشون 

...
واقعا نباید از هیچ کس انتظار داشت حتی پدر و مادر زمانه بدجور عوض شده

واقعا زخمی که از مامانم خوردم خیلی بد بود...

یکماه پیش زنداداشم سر مسئله ای کاری کرد که تا چند روز حالم بد بود و مدام راهیه بیمارستان. دکتر احتمال داد فشارم بره بالا با اینکه اصلا سابقه فشار نداشتم و از همون موقع رفتم زیر امپول

حالا مامانم پولو داده دست شوهرش که داداشمه که واسه خانم خرج کنه خیلی کفری شدم به مامانمم گفتم راضی نیستم

من از کسی انتظار نداشتم با اینکه سقط داشتم و راه دور بودم راحت بودم... اما مامانم نشست زیر پاشوهرم ک ...

اشتباه کردی

زندگی خونه چ مادرشوهر چ مادر خودت سخت

حرمت ها ازبین میره

ناراحتی ها واختلافات اون خانواده هم وارد زندگی شما میشه

کاش میتونستی خونتون ی کم دورترببری

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز