سفر اولم بود. با عموی شوهرم و خانومش رفتیم. بچه هامونم نبردیم. عموی شوهرم وضع مالیش خیلی خوبه
یه روز شوخی شوخی بهش گفتم اینهمه میرین سفر خارج یه بارم مارو با خودتون ببرید. همین شد که تصمیم گرفت ما رو ببره ترکیه. تا روز رفتنمون باورم نمیشد دارم میرم اونجا. خیلی دوست داشتم برم.
از یه طرفم اینا خیلی منو قبول دارن. کلن میگن خیلی با شخصیتی. منم کلی استرس داشتم که تو این سه روزه گند نزنم به تفکراتشون😅
خدا رو شکر تمام سوتیهام دور از چشم اونا بود😊
از هواپیما که اومدیم پایین اومدم از در فرودگاه بیام تو شنیدم یه آقایی بهم گفت خوشگله🤔منو بگو گفتم بیشرفا نیومده تیکه میندازن تو حال خودم بودم بعد فهمیدم دم در ورودی اون مرده به مسافرا میگه خوش گلدی😐یعنی خوش اومدی.
رسیدیم تو هتل رفتیم تو اتاق من دستشویی داشتم بدددد. توالت فرنگی استفاده کرده بودم ولی مال ما شیر آب داشت واسه شستن خودمون. آقا یه چیزی مثل شیر آب کنار دستشویی فرنگیه بود اونو کامل باز کردم از تو توالت آبا جوری پاشید بیرون که تمام لباسام خیس شد. دستشویی پر آبشد یه جوری که مجبور شدم برم حموم. ازاون ور نرسیده اومدن آبی که تو حموم دستشویی جمع شده بودو خشک کردن😐......