اوایل عقدمون رفتم خونه مادرشوهرم بخوابم مادرشوهرم گفت برو پیش شهاب بخواب منم رفتم
چون قلبم مادر زادی درد میکنه شبا سوتینمو در میارم
همون شبش ک باهم خوابیده بودیم سوتینمو درآوردم گذاشتم زیر بالشم
فردا صبح یادم رفت ورش دارم مادرشوهرم اومد بالشمو ورداره سوتینمو دید جلو خواهرشوهرام و شوهرم گفت وای م.م.ه رو خوردن پوستشو انداختن🙈🙈
من🙈🙈
مادرشورم😂
خواهرشوهرام😆😆
شوهرم😲😲