دوستان عزیز،نیاز به مشورت با شما دارم

نه سال پیش مادرش فوت کرد...زمانیکه نامزد بودیم،یه بار منو پاگشا کردن

بعد از اون دیگه خونشون نرفتن

سه تا خواهر شوهر دارم که متاهل هستن و خودشون هر هفته میان و کارای خونه را انجام میدن و اونجا می مونن..کلا هر هفته میان دور هم جمع میشن

خب منم تازه عروس بودم و دلم میخواست یه بار بهم بگن که تو هم بیا 

شوهرم دوران نامزدی جمعه ها میومد خونمون و تا غروب می موند

وسژ هفته هم شام میومد

ولی هرکی منو میدید ازم میپرسید که تو میری؟حتی خانوادم میگفتن که چرا بهت نمیگن

چندبار به شوهرم که نامزد بودیم..گفتم که یه بار من بیام

هربار میگفت باشه و باز هم مردها رو که میدونین پشت گوش مینداخت

خلاصه نامزدی تموم شد..و من همون یه بار رفتم..همش منتظر بودم که بهم بگن بیام

یه ماه عقد کردم...وقتی دو هفته از عقدم گذشت..به یه بهونه به خواهرشوهرم گفتم که امروز جایی کار دارم و باهام بیاد و به شوهرم گفتم فردا میام

البته اینو بگم قبل این...شوهرم یه بار اومد خونمون و ناراحت

که من اگر نیام تو اصلا نمیای و سر نمیزنی

و نمیگی چیکار میکنی

و اینم بگم که من بارها بهش میگفتم و پشت گوش مینداخت

مثلا میگفت شرایط نیست

چون مادر نداره و اینو باباش هستن..خونه اونجوری مرتب نیست

البته من حرفی ندارما

خودش میفهمم که برای این میگه

خلاصه اونروز رفتم..خواهرشوهرم گفت که به من گفتن که میای اومدم از دیروز خونه را جارو زدم..گفتم خب چرا

من میومدم کمک میکردم..

گفت که اخه نمیدونی بابا همینجوری میخوره و میریزه و خیلی بهم ریخته بود

خلاصه خیلی ازم پذیرایی کردن و شب هم موندم

مشکل من اینه

هر هفته باید پنج شنبه بمونم تا شوهرم بیاد و با هم باشیم...وسط هفته هم ی بار میاد

همه تا منو میبینن میپرسن که تو میری؟یا بعضیا میگن که تو در طول هفته دهنت بازه تا شوهرت اخر هفته بیاد

در صورتیک من بارها بهش میگم..حتی دیروز هم بهش گفتم ک نکنه بعدا این کدورت بشه که چرا فلانی نمیاد

تو یه بار میبینی همه هستم بهم بگو که منم بیاد یه بعدازظهر

ولی من میدونم اونا در طول هفته میان...

شوهرم اینجا که میاد چون خونمون بزرگ...خیلی راحته..

اونجا خونشون کوچیک..البته من برام اینا مهم نیستا..