مامان من خیلی بچه هاش و نوه هاش رو دوست داره.ازتنهایی هم بدش میاد دوست داره دوروبرش شلوغ باشه ولی خودش هیچوقت پیشقدم نمیشه که دعوت کنه یا غذا درست کنه بگه بیایید ولی اگرخودمون بریم خوشحال میشه
خب ایرادش چیه که راه حل میخای؟
مادر من واسه اینکه خونش و فرشا و مبلاش کثیف نشه حاضره بچه ها و نوه هاشو نبینه اصلن
خب آخرهفته ها برید پیشش
اگه هم نمیتونه غذا درست کنه
هردفعه یکی درست کنه ببره اونجا برای همه
مامانمنم از تنهایی بدش میاد و بعد از نرگ پدرم من و برادرم همش بهش سر میزنیم و شام و مهار دعوتش میکنیم خونه خودمون که تنها نباشه
مادر منم همینه. همش هم دوست داره بریم دنبالش بیارین خونمون. ولی من چون با مادرشوهرم زندگی میکنم پیترسم اون یاد بگیره توقعاتش بره بالا. نمیرم بیارمش. این میشه که کم میبینمش
راه حل اینه که در این مورد از مادر تون توقع دعوت نداشته باشی،آدم که از مادر خودش توقع دعوت نباید داشته باشه
همش ایراد میگیره که تنهام افسرده م ولی وقتی بهش میگم میخوام بیام میگه غذاتو با خودت بیار حوصله ندارم آشپزی کنم
این باعث شده که بقیه بچه ها ازش دور بشن رود به زود نرن چون حس میکنن اذیت میشه
یه جورایی تضاد داره
من توقعی ازش ندارم همیشه هم غذا درست میکنم و میبرم ولی این رفتارش باعث میشه باهاش حس راحتی نکنم که هروقت فرصت آزاد داشتم برم بهش سربزنم چون اول باید بشینم برنامه بریزم که چی درست کنم و باخودم ببرم.اصلا هم خسیس نیست
هدیه های گرون گرون میخره برامون عیدی خوب میده فقط افسرده ست و برای کمک به خودش پیشقدم نمیشه.بابام هم تمام کارهاش رو میکنه وکمکشه.
انگارنمیتونم منظورم رو درست بگم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
