اونا ک منو میشناسن میدونن من مستقل زندگی میکنم
دیشب نصفه شب شلنگ اب کولر در رفته بود منم متوجه نشدم
ینی نصفه شب بلند شدم دیدم صدا اب میاد گفتم نکنه کولر ماست رفتم پشت پنجره نگاه کردم دیدم از کولر اب نمیاد خشک
نگاه کردم دیدم از طبقه دوم داره اب میاد تاریک بود چیزی دیده نمیشد منم گفتم مال من نیس برا هرکی باشه خودش درست میکنه
تا صبح صدای اب میومد
نگو ک شلنگ کولر ما در رفته بود چون بلند بوده افتاده بود پایین اب میومده تا صب ریخته توی حیاط خلوت طبقه همکف
ساعت 5 صبح تازه افتاب بالا اومده بود دیدم یکی داره از پاین داد میزنه فحش میده
ک الدنگ میام درخونتو میشکنم کولرتو درست کنم همینجوری یه ریز فحش میداد
منم ک گفتم خب کولر من نیس تا صب دوبار دس زده بودم ب زیر کولر دیدم اب نمیده
دیگه اینقد داد و بیداد کرد سرمو دوباره بردم بیرون دیدم اوووووه شلنگ کولر نیس پرت شده پایین مث ابشار ازش اب میره
حالا شیرش پشت گاز و کابینتا بود
نفهمیدم چجوری اونوقت ساعت 5 گازو کشیدم جلو تنهایی
کابینتا جابجا کردم شیروشو بستم
اون یارو هنوز فحش میداد
میگفت الان میام در خونت عوضی
همش حرف زشت میزد
نشستم بحال خودم و بدبختیام گریه کردم تا 6:30 بعدم اومدم سرکار
حالا اینقد میترسم
حالا مگه چی شده اب ریخته توی حیاطشون تازه پول اب من زیاد میاد عمدی ک نبوده
چرا باید یکی نصفه شب فحش بده همه بیدار بشن بفهمن
ابروم رفته
حالم از مردم این جامعه بهم میخوره
تازه باید یکیک بیارم برام شلنگ رو درست کنه اونم میترسم...