قیافه داداشم بعد از برگشتن ازخواستگاری خنده دار بود. اینقدر عصبانی بود که خدا میدونهمامانم عصبانی تر از اووون،ظاهرا توی راه برگشت وقتی برادرم به مامانم گفته بود چه حرفایی به دختره زده مامانمو عصبانی کرده بود
تورو خدا اگ داداشتو اون دختر همومیخوان بذار بهم برسن مدیون دوتا دل نشید
من الان از عشقم جدا شدم اشک تو چشام جم شده😔😔منو سه سال سرکار گذاشتن ابرومو بردن واگذارشون ب اون بالایی
توروخدا کاری کن دوتا دل بهم برسن
خلاصه میگم براتون نزدیک به ده جا برای داداشم رفتیم خواستگاری ولی چون دلش پیش دوست دخترش گیر بود هیچ دختری به چشمش نمیومد
پسرا وقتی با دوس دختر خودشون ازدواج نکنن با دوس دختر یکی دیگه باید ازدواج کنن😏 . خب مگه داداشتون دوسش نداره ؟ براتون مهم نیس که رفتید جای دیگه خواستگاری
صبح تا شب تو خونه، کار مامانم نصیحت کردن داداشم بود. ولی گوش برادرم به این حرفا بدهکار نبود
یه شب رفتم خونمون دیدم مامانم داره گریه میکنه
بعد متوجه شدم داداشم دلشو زده به دریا و بهشون گفته من سپیده(دوست دخترش)رو میخوام
باید برید خواستگاری
خااا بقیش بگو کار داریم 😕😕😕
مامانم نشست باهام به درد و دل کردن که اینا تا یک و دو نصف شب دارن با هم حرف میزنندختره بی حیا، نه نه باباش نمیگن این با کی صحبت میکنه این وقت شب،،،خلاصه خیلی ناراحت بود تا اینکه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
