سلام دوستای گلم مادوتا جاری هستیم هشت سال بزرگتر ازازمنه،بعد مامیخواستیم عقد کنیم که پسر اولیش بدنیا اومد براش پول هدیه بردیم ختنه سوران گرفت زنجیر طلا بردیم هرعیدم به بچه هاش عیدی توپ میدادیم پسر دومیش سال بعدش دنیا اومد من خیلی بچه هاش دوس داشتم اصلا بهشون حس خاصی داشتم فکر نمیکردم بچه جارین اونام بد نبودن تا ماعروسی کردیم بخدا وقتی جهیزیه دید باخونمون که خودمون ساخته بودیم حالش بدمیشد که بعدعروسی بدبختیای ما وسقطام شروع شد تا خدا بعد سقطای کشنده یه پسر بهم داد از روزی بچه گیرم اومده هر روز به بهونه ای جلو همه الکی گلایه میکنه،حالام من رفتم واتساپ دیدم بدون هیچ بحثی یاحرفی بلاکم کرده