منم ۱۲ سالگی شدم
از پله ها افتادم پایین سرم و کمرم خیلی درد گرفت
رفتم بیرون و خرید کردیم برگشتیم یهو دلم درد گرفت بدبختی خاله ی مامانم هم اینجا بود خیلی خرافاتی بود منم خانم از پنجم گفته بود میدونستم چیه ولی فکر میکردم همین که بیام حموم تموم میشه اومدم حموم و خاله ی مامانم و مامانم اومدن دم در حموم خاله ی مامانم که خرافاتی بود گفت کمرت الان لق میشه!!!!!!!!!!ههههههه
منم مثل خنگا کمرم رو راست میکردم مامانم به بابام گفت بره نوار تهیه کنه من انقدر خجالت کشیده بودم که روسری سرکرده بودم و گریه میکردم تو کمد لباس ها بابام اومد بغلم کردو نازم کرد این خاله ی عوضی مامانم هم بهم هی اشاره میکرد که چقدر خ میاد عوضی راضی میستم ازش اون موقعه خونمون انقدر سمناک بود که نگو