بچه هاسلام.من یه جاری دارم که با خانواده شوهرم قهر بودن یه مدت.تو مدت قهرش من باهاش حرف میزدم چون میگفتم بامن که قهر نیست و مشکلی نداریم.با پدرسوختگی تمام تو این مدت از زیر زبونم حرف میکشید از خانواده شوهر و هی پرو بال میداد به حرفاش تامنم تحریک میشدم و باهاش غیبت میکردم.بیشتر دردو دل تا غیبت.حالا عوضی از خداخواسته خانواده شوهرم باهاش آشتی کردن.بلند شده تمام حرفامو بهشون گفته.😔😔دارم دیوونه میشم.مادرشوهرم منو خیلی دوس داره.اونو زیاد نه.مادرشوهرم به در گفت که دیوار بشنوه گفت که گاهی یکی گول میخوره و حرفای بدی میزنه و کار اشتباهی میکنه.خیلی شرمنده شدم.چه غلطی بکنم؟؟ شوهرم اگه بفهمه پوست کله امو میکنه.میدونم که به شوهرم نمیگه.ولی خیلی خجالت کشیدم.حالا چیکار کنم؟بنظرتون فردا بهش زنگ بزنم؟؟؟
بابا یعنی قشنگترین کلمه دنیا که هیچ مترافی نمیتونی براش پیدا کنی...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه. ولی از این به بعد یادت باشه اگر باز هم مثل یه خواهر باهات صمیمی شد حتی اگر دیدی برات داره جون میده اصلا باهاش درددل نکنی
.امروز خدای مهربان در انتظار من است تا حرکتی کنم و برکتی بی نهایت مرا دهد پس قدم برمی دارم به سوی خوشبختی حرکت از من، برکت از او 🙏🌹🌹اکنون آبان۱۴۰۱وزن۸۰کیلو.به امید ۷۰ کیلو شدن. من از ۹۵ کیلو به ۸۰ رسیدم خدایا شکرت .به امید ۷۰ کیلو شدن