2733
2734
عنوان

قرص اندانسترون برای تهوع بارداری؟؟

7310 بازدید | 23 پست

سلام به همگی 

بچه ها درباره ی قرص اندانسترون برای تهوع بارداری کسی اطلاعاتی داره؟؟؟ حالم خیلی بد بود شوهرم از داروخونه پرسیده اینو داده منم یه دونه خوردم ولی نگرانم ضرر نداشته باشه.

برای برآورده شدن حاجتم و سلامتی تو دلیمیه صلوات لطفا بفرستین😍😍ممنون  

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

من ۹ ماه حاملگیمو اندانسترون خوردم عزیزم  ضرر و خطر نداره 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
استارترخوردی خوب شدی؟؟منم بخرم خیلی حالم بده چقده؟

دیشب یا دونه خوردم خوب تا حالا خیلی بهترم

اما میترسم ضرر داشته باشه

برای برآورده شدن حاجتم و سلامتی تو دلیمیه صلوات لطفا بفرستین😍😍ممنون  
من ۹ ماه حاملگیمو اندانسترون خوردم عزیزم  ضرر و خطر نداره

ممنون عزیزم خدا کنه 

چهار پنج روز بود حالم حسابی بد بود

برای برآورده شدن حاجتم و سلامتی تو دلیمیه صلوات لطفا بفرستین😍😍ممنون  
2738
ممنون عزیزم خدا کنه  چهار پنج روز بود حالم حسابی بد بود

انشاءالله بهتر باشی گلم

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
نه دکترم همینو میده عزیزم منم حالت تهوع زیاد دارم اما تحمل میکنم

منم تاجایی که بتونم تحمل میکنم ولی حالم خیلی بد میشه هیچی نمیتونم بخورم بچم شیر میدم.

برای برآورده شدن حاجتم و سلامتی تو دلیمیه صلوات لطفا بفرستین😍😍ممنون  
من آخر ماه هفتم از ماه دوم خوردم تا الان وگرنه آب هم نمیتونستم بخورم 

من شنبه وقت دکتر دارم واسه صدای قلبش گفتم تا اونموقع صبر کنم واسه دارو ولی نتونستم حالم شدید بد بود.

برای برآورده شدن حاجتم و سلامتی تو دلیمیه صلوات لطفا بفرستین😍😍ممنون  
منم تاجایی که بتونم تحمل میکنم ولی حالم خیلی بد میشه هیچی نمیتونم بخورم بچم شیر میدم.

ای وای عزیزم خب بخور اما چون بچه شیر میدی فکر کنم بازم با پزشک مشورت کنی بهتر باشه

من آستانه تحملم خیلی خیلی بالاست کلا مقاومت میکنم در برابر قرص و چیزای شیمیایی

اما شما شرایطت خیلی فرق میکنه

ان شاءالله بهتر بشی دوستم

زنده باد بال خدا، که فرو می افتد و درست روی شانه من می نشیند، زنده باد...
من شنبه وقت دکتر دارم واسه صدای قلبش گفتم تا اونموقع صبر کنم واسه دارو ولی نتونستم حالم شدید بد بود.

ب 6 هم خوبه بخوری، لیمو تازه خیلی بو کن تا بری دکتر خیالت راحت بشه 

آخی چه زود ویارت شروع شده 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز