سال گذشته سر مراسمی تو خانواده شوهرم که خانواده من هم دعوت بودند...سر یک پرس غذا برادرم داد و بیداد کرد و ابروم رو برذ...بعد هم گفت حالا مگه خانواده شوهر تو کی هستن که ابروت رفته
گر نگهدار من آنست که خود میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یک سال گذشته و من کلیذعذاب کشیدم ...مادرم و برادرم و زنش تو یه ساختمون زندگی میکنن...خیلی ظاهرا هوای مامانم رو داره ولی اینو میدونم در حدی رو مامانم تسلط داره که کارت حقوق مادرم دستشه
گر نگهدار من آنست که خود میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
دیشب خونه مامانم بودم برادرم با زنش رفتن مسافرت. هر چی گفتم بیا خونه من تنها نباشی نیومد. گفت شما بیاید. برادرم زنگ زد که حالشو بپرسه اصلا نگفت من پیشش هستم یه جوری وانمود کرد که تنهاست
گر نگهدار من آنست که خود میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
تو خوبی هنو شب عقدم که هنو غریبه بودیم بدون دعوت بابام با ماشین برد شام خونه مادرشوهرم تو راه میگفتم زشته نریم ازش میترسیدم هیچی نمیتونستم بگم از خجالت مردم شام نداشتن شوهرم رف بیست تا غذا حاضری گرف از خجالت مردم با ندید بدیدیش ابرومو برد