با شوهرم قهرم .عصری پسرم که د سالشه پشت پام بود یه ساعت تمام قشنگ استخونام صدا میداد گداشتمش پایین جیغ و گریه شدید خیلی شدید بعد موهامو کشید منم عصبی شدم خیلی زدمش😢😢😢
مادرمم مریضه عمش فکرم درگیره زود عصبی میشم خیلی ناراحتم سر مادرم.
شوهر بیشعورم بعد زدن بچه با عصبانیت گفت یکدفعه دیگه بزنیش میزنم تو دهنت😢منم هر چی لیاقتش بود بارش کردم.
۵ ساعت تو اتاق خودمو زندانی کردم نبینمشون .پسرم هی درو میزد گریه میکرد میگفت مامان مامان😢😢😢ولی واقعا از دستش خسته شدم وقتی باباباشه خوبه منو میبینه خودشو لوس میکنه و کارای خیلی بد و وحشیانه میکنه😥ترجیح دادم منو نبینه یکم اروم باشه😔😔